پارت ۹۰ فیک ازدواج مافیایی
پارت ۹۰
کوک ویو
که یهو یادم اومد امروز تولد ا،ته ، سریع گوشیم و برداشتم و زنگ زدم به جیمین
مکالمشون
کوک : سلام جیمین
جیمین : سلام چیشدع (خوابالود)
کوک : عوا خواب بودی ؟
جیمین : آرع آخه کی ۹ صبح اونم روز تعطیل بیدار میشه
کوک : باشه ببخشید ، میگم میشه یه رستوران خفن و برای امشب کاملا رزرو کنی؟
جیمین : چرا ؟
کوک : خب امشب تولد ا،ته و شما ۳ تاعم دعوتین
جیمین : ۳ تا ؟
کوک : آرع دیگه یونا
جیمین : آها باشه آدرسشم برات میفرستم
کوک : مرسی جبران میکنم
جیمین : نمیخاد
پایان مکالمه
خب فقط میمونه کادوها
ا،ت ویو
صبح از خواب پاشدم دیدم کوک کنارم نیس ، گفتم شاید پایین باشه ، پس دمپاییامو پوشیدم و با همون قیافه خوابآلود رفتم پایین دیدم روی میز نشسته و گوشی دستشه
ا،ت : صبح بخیر
با این حرفم گوشی رو گذاشت کنار و گفت
کوک : صب بخیر قربونت بشم بیا صبونه
ا،ت : عامممم خیلی گشنمه
رفتم کنارش روی میز نشستم و باهم صبحونه رو شروع کردیم
بعد از چند مین صبحونمون تموم شد و کوک میزو جمع کرد
کوک : میخای یه آجوما برای خونه بگیرم که نیاژی نباشه خودمون کاری انجام بدیم ؟
ا،ت : اوممممممممم....... باشععععع
کوک : خوبه ، راستی ا،ت ؟
ا،ت : بله ؟
کوک : من یه جایی باید برم سریع میام ، و شب هم یه مهمونی مافیایی دعوتیم
ا،ت : باشع
کوک : لباس داری ؟
ا،ت : آرع بابا انقد لباس دارم که هنوز لباسایی که از آمریکا خریده بودیمو نپوشیدم😂
کوک : خوبه
رفتم روی مبل نشستم و یه فیلم خوب گذاشتم
و کوکم رفت بالا لباساشو عوض کرد و برگشت
یه لباس جذب پوشیده بود
ا،ت : کوکی جونم ؟
کوک : اونشب برات درست عبرت نشد جوجه
ا،ت : نه ، ولی خوبه یادته ...... خب اونشب چی گفتم ؟
کوک : چی گفتی عسلم ؟
پاشدم و رفتم سمتش که جلوی آشپزخونه وایستاده بود ، رو به روش وایستادم و گفتم
ا،ت : گفتم لباسای جذب نپوش الانم برو عوضش کن جناب جئون
همین طور که داشت سمت پله ها میرفت گفت
کوک : باشه بابا حسود(داد)
ا،ت : من حسود نیستم فقط میخام چیزی که مال منه ، مال من بمونه (داد)
کوک رفتم تو اتاق و لباس عوض کرد
من همون جا وایستاده بودم و داشتم نگاش میکردم ، اومد سرمو بوسید و رفت سمت در
کوک : خدافظ عشقم
ا،ت : خدافظ کیوتم
رفت و درو بست .... الان من تنهام چیکار کنم ؟
آها بزار یه زنگ به سورا بزنم ، وای نه ممکنه خواب باشع ، البته خودش که نه ... بچش
خب پس زنگ بزنم میا ، وای نه اونم باردارع خوابه
اوف پس چیکار کنممممم
کوک ویو
که یهو یادم اومد امروز تولد ا،ته ، سریع گوشیم و برداشتم و زنگ زدم به جیمین
مکالمشون
کوک : سلام جیمین
جیمین : سلام چیشدع (خوابالود)
کوک : عوا خواب بودی ؟
جیمین : آرع آخه کی ۹ صبح اونم روز تعطیل بیدار میشه
کوک : باشه ببخشید ، میگم میشه یه رستوران خفن و برای امشب کاملا رزرو کنی؟
جیمین : چرا ؟
کوک : خب امشب تولد ا،ته و شما ۳ تاعم دعوتین
جیمین : ۳ تا ؟
کوک : آرع دیگه یونا
جیمین : آها باشه آدرسشم برات میفرستم
کوک : مرسی جبران میکنم
جیمین : نمیخاد
پایان مکالمه
خب فقط میمونه کادوها
ا،ت ویو
صبح از خواب پاشدم دیدم کوک کنارم نیس ، گفتم شاید پایین باشه ، پس دمپاییامو پوشیدم و با همون قیافه خوابآلود رفتم پایین دیدم روی میز نشسته و گوشی دستشه
ا،ت : صبح بخیر
با این حرفم گوشی رو گذاشت کنار و گفت
کوک : صب بخیر قربونت بشم بیا صبونه
ا،ت : عامممم خیلی گشنمه
رفتم کنارش روی میز نشستم و باهم صبحونه رو شروع کردیم
بعد از چند مین صبحونمون تموم شد و کوک میزو جمع کرد
کوک : میخای یه آجوما برای خونه بگیرم که نیاژی نباشه خودمون کاری انجام بدیم ؟
ا،ت : اوممممممممم....... باشععععع
کوک : خوبه ، راستی ا،ت ؟
ا،ت : بله ؟
کوک : من یه جایی باید برم سریع میام ، و شب هم یه مهمونی مافیایی دعوتیم
ا،ت : باشع
کوک : لباس داری ؟
ا،ت : آرع بابا انقد لباس دارم که هنوز لباسایی که از آمریکا خریده بودیمو نپوشیدم😂
کوک : خوبه
رفتم روی مبل نشستم و یه فیلم خوب گذاشتم
و کوکم رفت بالا لباساشو عوض کرد و برگشت
یه لباس جذب پوشیده بود
ا،ت : کوکی جونم ؟
کوک : اونشب برات درست عبرت نشد جوجه
ا،ت : نه ، ولی خوبه یادته ...... خب اونشب چی گفتم ؟
کوک : چی گفتی عسلم ؟
پاشدم و رفتم سمتش که جلوی آشپزخونه وایستاده بود ، رو به روش وایستادم و گفتم
ا،ت : گفتم لباسای جذب نپوش الانم برو عوضش کن جناب جئون
همین طور که داشت سمت پله ها میرفت گفت
کوک : باشه بابا حسود(داد)
ا،ت : من حسود نیستم فقط میخام چیزی که مال منه ، مال من بمونه (داد)
کوک رفتم تو اتاق و لباس عوض کرد
من همون جا وایستاده بودم و داشتم نگاش میکردم ، اومد سرمو بوسید و رفت سمت در
کوک : خدافظ عشقم
ا،ت : خدافظ کیوتم
رفت و درو بست .... الان من تنهام چیکار کنم ؟
آها بزار یه زنگ به سورا بزنم ، وای نه ممکنه خواب باشع ، البته خودش که نه ... بچش
خب پس زنگ بزنم میا ، وای نه اونم باردارع خوابه
اوف پس چیکار کنممممم
- ۵۰.۴k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط